آن کس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
أین الطالب بدم المقتول بکربلا
وقتی تو نیستی
نه هستهای ما
چونانکه بایدند
نه بایدها ....
مثل همیشه
آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض میخورم
عمری است
لبخندهای لاغر خود را
در دل ذخیره میکنم:
باشد برای روز مبادا.
اما در صفحههای تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست.
آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه میداند؟
شاید
امروز نیز روز مبادا باشد.
وقتی تو نیستی
نه هستهای ما
چونانکه بایدند
نه بایدها....
هر روز بی تو روز مباداست.
قیصر امینپور
84/11/14 .................